شانزدهم: تسبيح در و ديوار همراه با عراف وارسته ملاّ محمد كاشي
در شرح حال آخوند ملاّ محمد كاشي، (استاد آقا نجفي قوچاني و حاج رحيم ارباب اصفهاني و بسياري ديگر از اعاظم) آوردهاند:
«هر نيم شب، نمازي چنان به سوز و گداز ميخواند و بدنش به لرزه ميافتاد كه از بيرون حجره، صداي حركت استخوانهايش احساس ميشد!!.
روزي پس از ختم درس، يكي از طلاّب به درس آن بزرگوار آمد و گفت: «آقا اين شيخ ميگويد كه ديشب به وقت سحر ديدم كه از دَر و ديوار مدرسه صداي «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبٌّنا وَرَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوح».
برميآيد! آخوند فرمود:
«اينكه در و ديوار به ذكر من متذكّر ميباشند، امري نيست، مهمّ آنست كه او از كجا محرم راز گشته است».
هفدهم: دعاي پدري بزرگ در حق پسر در هنگام
صاحب (مرآت الاحوال) مينويسد: «از بعضي ثقات شنيدم كه آخوند ملاّ محمد تقي مجلسي نقل كرده كه:
شب از شبها بعد از نماز و تهجّد و گريه و زاري به درگاه قادر متعال، خود را به حالتي ديدم كه دانستم هر چه بخواهم عنايت ميفرمايد و در انديشه بودم كه چه بخواهم؟ دنيوي يا اخروي؟ كه ناگاه صداي گريه محمد باقر از گهواره بلند شد، من گفتم: الاهي به حق محمد و آل محمد (ص) اين طفل را مروّج دين و ناشر احكام سيّد المرسلين گردان و موفّق كن او را به توفيقات بينهايت خود».
هيجدهم: ميرزا سليمان تنكابني
صاحب كتاب قصص العلماء درباره پدرش مرحوم ميرزا سليمان تنكابني كه از شاگردان حكيم بزرگ، آخوند ملاّ علي نوري است، مينويسد:
«پدرم، مواظب نماز اول وقت و نوافل وارده بود و هر روز يك جزء از قرآن را تلاوت ميكرد و هر روز صبح سوره يس و صد مرتبه ذكر «لا اِلهَ اِلاِّ اللهُ الملكُ الحَقُّ المُبينْ» و برخي اوراد و اذكار ديگر را قرائت ميكرد و سوره واقعه را در قنوت نماز (نافله عشاء) ميخواند و نماز شبش هيچ وقت ترك نشد.
شبي، هنگام سحر از خواب بيدار شدم، ديدم پدرم نشسته است و به شدّت گريه ميكند. بعد از پايان گريهاش، سئوال كردم علّت گريه چيست؟
فرمود: «در قنوت نماز وتر، مناجات (خمس عشره) را ميخواندم و ميگريستم، ناگاه شنيدم كه از سقف اتقاق، آوازي برآمد كه: «ايُّها العالم العالم ... ».
مرحوم والد، بيش از اين سخني نفرمود و دنباله صدايي را كه شنيده بود اظهار نكرد، سپس فرمود: «وقتي آن آواز را شنيدم، چنان گريه بر من غالب شد كه نتوانستم نماز را تمام كنم، بياختيار نشستم و گريستم. و تا من زنده هستم، راضي نيستم اين راز را به كسي بگوييد».
نوزدهم: مقامات مقدّس اردبيلي از بركت نماز شب
مقدّس اردبيلي (اَعَلي الله مَقامَه) كه مكرّر خدمت حضرت حجّة (ع) مشرف شد، كارش به جايي رسيده بود كه بر سر قبر حضرت امير (ع) با آقا حرف ميزد است از خودش نقل شده كه سبب رسيدن من به اين درجات آن بود كه در ابتداي تحصيل با طلبهاي هم حجره بودم و با او عهد بستم كه هر چه براي ما پيش آيد به كسي نگويد. بلاخره وقتي پيش آمد كه هيچ نداشتم، بدنم در اثر فقر و گرسنگي خيلي ضعيف شده بود و به واسطه عهدي كه كرده بودم با كسي صحبت نميكرد.
روزي يك نفر به مدرسه آمد و در غياب من علّت ضعف را از رفيقم پرسيده بود، او نخست نگفت. بعد كه او را قسم ميدهد حقيقتش را ميگويد كه از شدّت فقر و گرسنگي، من و رفيقم اين طور ضعيف شدهايم.
آن شخص فوراً ميرود طعام ميآورد و كيسه پولي هم براي هر دو نفر ميآورد. وقتي كه ملاّ احمد (مقدّس اردبيلي) ميآيد به رفيقش اعتراض ميكند كه چرا گفتي مگر نه ما عهد كرده بوديم. خلاصه غذا را با هم ميخوردند و پول را هم نصف مينمايند. مقدّس اردبيلي شب ميخوابد نيمههاي شب بيدار ميشود ميبيند محتلم گرديده به سوي حمّام ميآيد تا غسل نمايد. حمامي در را از داخل بسته بود. مقدّس اردبيلي اصرار كرد حمامي در را باز نكرد گفت دو برابر پول، گفت باز نميكنم، گفت سه برابر ...
خلاصه حاضر شد تمام پولهايي كه روز گذشته به دستش آمده بود بدهد تا حمامي در را باز كند و مقدّس اردبيلي غسل بكند تا نماز شبش از او فوت نگردد.
از همان شب خداوند اَلطاف خاصّي به او فرمود كه نتيجهاش همين بروز كرامات از اوست.
بيستم: نمازهاي ملاّ هادي سبزواري
حاج ملاّ هادي سبزواري در تمام عمر، يك سوم آخر شب را بيدار و به راز و نياز و خواندن دعاي جوشن كبير و نماز شب سرگرم بود و با ناله و گريه و مناجاتهاي نيمه شب خانواده وي كه در حجرههاي بالا خانه در خواب بودند از خواب بيدار ميگشتند و صداي حكيم را ميشنيدند و در تمام مدّت تدريس ممكن نشد كه بانگ مؤذّن بلند شود و ايشان درسي را قطع ننموده و به بيانات خود پايان ندهند. و صدايشان به اذان بلند نشود.
<-PollItems->